اسمت که میاد؛ حالم بد میشه یه تریلی غم، از روم رد میشه مادرم میگه؛ چته بیخودی؟ باز اسمش اومد؛ دیوونه شدی! میگه چیه باز؛ این حالت شده؟ خجالت بکش! چهل سالت شده… میگه با خودش؛ باز شد عینِ روح! زیر لب میگه؛ این شب میره کوه… رفیقام میگن؛ بسه بیچاره… بعد پشتم میگن، طفلی حق داره پشتم از تو؛ توو مهمونی میگن برمیگردم، از گرونی میگن! اسمت که میاد؛ همه باهام بدن انگار سر صف، کتکم زدن انگار نه انگار دیگه بزرگم میرم بغلِ مادربزرگم… میرم بغلش؛ میلرزه جونم میگه گریه کن، دردت به جونم گریه کن اگه غرقِ آتیشی؛ اما با گریه ام خالی نمیشی… می دونم؛ اونم دلش رو هواس اونم جوونیش، یکیوُ میخواست… یکی که اسمش، اونقد بزرگ نیس یکی که قطعا؛ بابابزرگ نیس! اسمت که میاد؛ همه باهام بدن انگار سر صف، کتکم زدن انگار نه انگار دیگه بزرگم میرم بغلِ مادربزرگم…