چشام بسته است جهانم شکل خوابه عذابه اضطرابه اضطرابه روبروم دیواری از مه دیواری از سنگ روبروم دیواری از مه دیواری از سنگ بگو بیهوده نیست بگو بیهوده نیست فاصله آب و سراب بگو سپیدی کاغذ بیهوده نیست بگو از کوچ پراکنده فقط کابوس و تنهایی بگو خواب بود هر چی که دیدم افسانه بود هرچی شنیدم نگاه کن شوق دل زدن به دریا برام شد مرگ تدریجی رویا مرگ تدریجی رویا بیا تا مه تو چشام بمیره بیا تا قصه مون پایان نگیره بذار یادم بیاد خورشید منو کم کن از این تردید تو باشی شب نیست تو باشی آزادم