طلوع میکنم اگر منتظر
شنیدنی اگرچه بعد زخم ها
نمانده از منم منی
طلوع میکنم که تو
از این خراب تر شوی اگر چه دور رفته ای بلرزی و خبر شوی
طلوع میکنم میان گله های گرگ تر در آتش ترانه ای مهیب تر بزرگ تر
اگر تقاص پس گرفت اگر به سازمان نساخت اگر که روزگار بد مرا دوباره بد شناخت
گریز ناگزیر من از این خزان بهانه بود خود انتخاب کرده ام مفر من ترانه بود
چنان کنار مرگ خود شکنجه را قدم بزدم که هرکه کینه داشته از گذشته ام ببخشدم
لعنت به این صدای من میخواست حاشایم کند هربار گفتم محکمم لرزید رسوایم کند
طلوع میکنم میان گله های گرگ تر در آتش ترانه ای مهیب تر بزرگ تر
اگر تقاص پس گرفت اگر به سازمان نساخت اگر که روزگار بد مرا دوباره بد شناخت
طلوع میکنم طلوع میکنم طلوع میکنم