ساده از دست ندادم دل پر مشغله را تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم، دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم، ندیدم تله را ... دهه شصتی دیوانه یک بار عاشق خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را من برادر شده بودم و برادر باید وقت دیدار رعایت بکند فاصله را و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست خواستم باز کنم با تو سر این گله را دهه شصتی دیوانه یک بار عاشق خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را من برادر شده بودم و برادر باید وقت دیدار رعایت بکند فاصله را