همشهری های خوب من
ما شبیه همیم
همه مجموعه دارِ یه مشت
کاغذ و آهنیم
فکر می کنیم زیباترین
قوم روی زمینیم
اما عادتمون اینه
که همدیگرو نبینیم
همیشه ...
همشهری های خوب من
می شه گفت ما آدم خوریم
همیشه در هر حالتی
از همه چی دلخوریم
فکر می کنیم از برجِ عاج
یا آسمون افتادیم
همه بالاخره یه جوری
به یه چیزی معتادیم
همیشه ...
همشهری های خوب من
حالمون خیلی خرابه
اینجا نفست می گیره
آدم انگار زیر آبه
صدای آسمونِ اینجا
نعره ی ماتمه
رو زمینش برای این همه
آرزو جا کمه
اما می گن که فردایِ اینجا
پر از جشن و نوره
ولی امشب طولانیه و
فردا خیلی دوووره
همشهری های گلِ من
این دریایِ تنهایی
تا آخرین قطره هاش
برای من و شماست
قصه هامون شبیه هم
آخرش یه جوره
چشمامون اگه قهره
دستامون اگه دوووره