نگاه آسمون خیس چشاش غرق ستاره یه دست سبز و آروم که قلبش بی قراره
شبا رو شونه ی کوه که سر میذاره مهتاب زمین خورشیدو انگار داره میبینه تو خواب
لالا لالا لالالا …
یه احساس نگفتس نمیدونم چه حالی خدا نزدیکه انگار تموم این حوالی
چه آدما تو این دشت به سختی دل سپردن به همدیگه چه آسون رسیدن اما مردن
نسیمی اومد از راه که بوی داس میداد نفسهارو درو کرد به جون خاک افتاد
کبوترها رو پر داد گلارو کاغذی کرد تو اشک بچه گم شد لب خشک زن و مرد
زمین گاهی خزونه خزونش اما این نیست که این پاییز مسموم دیگه فصل زمین نیست
تو فصل غنچه هایی که پر پر بود از اول نشسته خاک سردشت بباره درد و تاول
نسیمی اومد از راه که بوی داس میداد نفسهارو درو کرد به جون خاک افتاد
کبوترها رو پر داد گلارو کاغذی کرد تو اشک بچه گم شد لب خشک زن و مرد
نگاه آسمون خیس چشاش غرق ستاره یه دست سبز و آروم که قلبش بی قراره
شبا رو شونه ی کوه که سر میذاره مهتاب زمین خورشیدو انگار داره میبینه تو خواب
لالا لالا لالالا …