روی آینده ای روشن چشاتو بستی و شب شد
هوا مو با خودت بردی نفس هام نامرتب شد
قرار بود آخری باشی کسی جاتو نمیگره
مدارا کن با اونی که جلو راهتو نمیگیره
غروب جای خودش اما طلوعم بی تو دلگیره
رو شونه های کی خوابی ببین فکرم کجا میره
برام چی مونده جز حسرت که موهاتو کی می بافه
قرارم با خودم هر شب همین قهوه همین کافه
حواسم پرت چیزی نیست تا درگیر این احساسم
باید کاری کنم امشب تورو دیگه نمیشناسم
منو تنهایی و کافه دوتا فنجون اسپرسو
یه عکس سلفی تاریک ولی اینبار بدون تو اینبار بدون تو
غروب جای خودش اما طلوعم بی تو دلگیره
رو شونه های کی خوابی ببین فکرم کجا میره
برام چی مونده جز حسرت که موهاتو کی می بافه
قرارم با خودم هر شب همین قهوه همین کافه
غروب جای خودش اما طلوعم بی تو دلگیره
رو شونه های کی خوابی ببین فکرم کجا میره